راز من

راز من

متن های جالب،عکس فیلم و سریال،همه چییییی
راز من

راز من

متن های جالب،عکس فیلم و سریال،همه چییییی

بابای کدومتون این جوری اسم گذاشته اخه؟

 
 


*این ماجرا کاملا واقعیه وبرای این جانب اتفاق افتاده و درحال افتادن است و خواهد افتاد دیگه سوال نپرسین که واقعیه یا نه
بالاخره بعد ده سال به طور کاملا ناخواسته من به دنیا اومدم اینم بگم که تا 4ماهگی هیچ کس از وجود من خبر نداشت وبه لطف مادر بزرگ ماماجیم که سونوگرافی سرخود بودن تشخیص دادن که بله بنده وجود دارما حتی دخترم!

حالا بعد 9 ماه،چند روز دیر به دنیا اومدن و ناف پیچیده شدن دور گردنو و با هزار بدبختی تشریفمونو به دنیا اوردیم!!!
پدر گرام رفتن برام شناسنامه بگیرن اینم بگم که من یه خواهر بزرگ تر دارم که اسمش رهاست و چون ده سال از من بزرگ تره اون موقع که میخواستن واسش اسم بزارن قرار بود اسم آنیتا بزارن بعد میگن اسمش غیر اسلامیه و اینا خلاصه نمیزارنو بابای منم یه اسم از خودش میزاره ولی آنیتا صداش میکنن تا اون موقعی که من به دنیا بیام ...
بابام میره که شناسنامه بگیره ثبت احوالیه میپرسه اسم بچتون چیه؟؟ بابای حواس جمع منم یادش میره که من به دنیا اومدم و اصلا دختر دومی هم وجود داره میگه آنیتا !!!!!!!!!!طرفم مینویسه بعد که شناسنامرو میبینه میگه نههههههههههه!!! اسم دختر بزرگم آنیتاه اون کوچیکه!!!(انگار هندونم)اسمش مهتابه!!!!!!!!ثبت احوالیم میگه من با دختر بزرگتون چیکار دارم؟؟بعدم بابام میخواد عوض کنه میگن نمیشه و اسم رفته تو شناسنامه و کد داره و اینا...اخه تقصیر آقای ثبت احوالیم بود باید میگفت نوزاد نه بچه، بابای منم منو به فرزندی کلا قبول نداشت مثه اینکه،منو همون نوزاد میدید، خلاصه بابام شناسنامرو میگیرو میاد خونه و برای اینکه مامانم دعواش نکنه(زن سالاری) میگه بیاین شناسنامه گرفتمو اسمشم گذاشتم رخشنده!!!مامانم میکوبه تو صورتش میگه خاک بر سرم مگه خواهر اسب رستمه؟؟بعد میگه نه نه گذاشتم رخشا!!!(از این پودر قدیمیا بوی بد میدادن) بعد میبینه مامانم داره پس میفته میگه فروزان مامانم میاد شناسنامه رو میبینه میگه حالا اشکال نداره دیگه اینو یه چیزی دیگه صدا میکنیم.تااین جا مشکلی نبود مشکل از اونجایی شروع میشه که من میرم مدرسه دیگه کسی به اسم تو خونه منو نمیشناسه... حالا بعد ده سال تو فامیل تو بیرون هرکی صدامون میکنه جفتمون میگیم بلهههههه اصن یه وضی شده به خدا... مردمم بابا دارن منم بابا دارم.
همه ی اینا به کنار اون روز داشتم با مامانم صحبت میکردم .میگفت که من ده تا پسرم داشته باشم اسمشونو میزارم علی ...شما قیافه ی منو

 
نظرات 1 + ارسال نظر
محیا خانوم! چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:03

هه هه هه!!!!بالاخره چی صدات کنیم؟!!!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.