-
از امشب عروس دریا خواهم شد...
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:48
رو به رویای دریا وایستاده بودمو به موج های کوچیک و بزرگی که خودشونو با سر سختی به صخره ها میکوبیدن نگاه میکردم. چی شد که به اینجا رسیدم؟؟ یاد خاطراتمون افتادم همیشه از سیگار و مشروب متنفر بود ولی کجا بود که ببینه از دیشب تا حالا یه پاکت سیگار کشیدمو یه شیشه و ی س ک ی تموم کردم و به آلبوم خاطراتمون نگاه کردم در حالیکه...
-
خوب میشم...
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:40
باور کن خوب میشم... هرچی داشتی برداشتم ودور انداختمشون. موهاموکوتاه کردمو زود بلوندشون کردم دقیقا رنگی که متنفر بودی اسمتو زندگیم سیو کرده بوده اما زود عوضش کردمو اسم خودتو گذاشتم. بی تو بودن برام خیلی خوب شد.چه قدر هم خودمو اذیت کرده بودم اصلا برام مهم نیس,خوب شد که تموم شد یه بار سنگین از رو شونه هام برداشته شد باور...
-
عکس های سریال gunesi beklerken
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:37
عکس های سریال ترکیه ای gunesi beklerken اگه خواستین بازم میذارم
-
من همون میشم!با پنککم و ریمل بورژوام
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:19
سه کنج اتاق چمباتمه زده بودم،یه پیرهن سفید ساده تا رو زانو،زانوهایی که تو شکمم جمع کرده بودم دست هایی که دور زانو هام حلقه زده بودم،موهای مشکی که حالت داشت و حالا مثل یه چتر دورمو گرفته بود،موهایی که بعد مدت ها داشت استراحت میکرد از دست اتو مو،ویو،سشوار،چسب مو و هر چی لوازم ارایش مو بود... و صورتم...!اونم داشت استراحت...
-
برگرد...
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:18
شبهام تو هجوم تاریکی ها به سختی میگذره... هیچ نوری نیست... نمیبینم... دروغیم ندارم! دلم برات تنگ شده... همه چی بهم هجوم اورده... چیزی برای گفتن ندارم... کلمه هام تموم شدن خونه هنوز بوی تورو میده... عطرت پیچیده همه جا... اما... اونم داره کمرنگ میشه... الان وقت اونه که تنهایی توی این شهر بی در و پیکر قدم بزنم... تنهای...
-
دخترا محکومند...
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:17
شاید این حرف دل خیلیا باشه شایدم نباشه نمیدونم... مامان یه چیزی بگم بگو اممممم چه جوری بگم الان نازیلا اس داد داره میاد فرهنگ سرا بعدا دوساله همدیگرو ندیدم اجازه میدی برم چشمم روشن نه اما مامان مامان و مرگ،دختر نصفه شبی میری کجا مامان نصفه شب چیه ؟؟تازه ساعت 5 ،1/5 تا غروب مونده هزار بار گفتم بدون من جایی نمیری مامان...
-
بابای کدومتون این جوری اسم گذاشته اخه؟
چهارشنبه 20 آذر 1392 15:10
*این ماجرا کاملا واقعیه وبرای این جانب اتفاق افتاده و درحال افتادن است و خواهد افتاد دیگه سوال نپرسین که واقعیه یا نه بالاخره بعد ده سال به طور کاملا ناخواسته من به دنیا اومدم اینم بگم که تا 4ماهگی هیچ کس از وجود من خبر نداشت وبه لطف مادر بزرگ ماماجیم که سونوگرافی سرخود بودن تشخیص دادن که بله بنده وجود دارما حتی...